خواب بودم . در عالم رویا شخصی را دیدم که سفید پوش نبود، لباس سبز هم بر تن نداشت..؟
اما به لباسی که تنش بود می نازید .لباسش زیبا بود زیبا تر از هر لباسی دیگر..
آری لباسی که بر تن داشت لباس سربازی آقایش بود. همان لباس خاکی که جای ترکش خمپاره در آن نمایان بود..
هنگامی که رهبرش پیام داد ( هل من ناصر ینصرنی) لباسش را بر تن کرد رفت تا فرمان امامش بر زمین نیوفتد.
او رفت پر کشید در راه ولایتش ..
در هنگام خواب نگاهی کرد به من گفت چرا امام ولایت شما غریبه؟ چرا غربت سازی میکنید برای آقا چرا؟چرا آقا غریبه؟؟؟
زبانم بند آمده بود هیچ نگفتم آخر اسیر اعمالم بود اسیر این دنیای لعنتی ....
از خواب که بلند شدم سعی کردم امامم را بشناسم سعی کردم غربت امام را بشناسم..دیدم شهیدی که من دیدم راست گفته بود امامم غریبه؟
به عکس های زیبای چهره نورانی امامم نگاه میکردم دیدم امان از من چقدر آقایم موهایش و محاسن زیبایش سفید شده ....
چرا آقای من اینقدر شکسته شده ..دیدم در این زمین که هستم هیچ یک به حرف های آقایم توجهی ندارم و ندارن وقتی سخنرانی امام هستش نیستم گوش بدم ببینم آقایم چه میگوید ...
من چه ظلمی به آقایم کرده ام .امامم من راببخش من راه را اشتباه رقتم من اما تو من را ببخش...
اینک دیدم امامم نماینده بر حق حضرت مهدی(عج) در این چند سالی که رهبر ما بودند اینطور شدند در عکس های آقا دقت کنید.
حال موندم مهدی فاطمه (عج) چطور است آنکه به اعمالم آگاه تر است ..آنکه هر دوشنبه بر اعمالم مینگرد من شرمنده اعمالم آقای من.
آفا جان من اگه بد کردم منو به علی اکبر حسین(ع) ببخش..
آقا جان از بست توبه کردیم توبه شکستم خجالت میکشم اما آقا من راه را گم کرده امراه را نشانم بده.
آقاجان نایب بر حق خود را کمک بنماتا از گزند مشکلات حکومت در امان بماند این پرچم ولایت را انشا الله به دستان زیبای شما بدهد..
آقا جان مهدی فاطمه (عج) کی می آیی.
نوشته شده توسط :حامیم=حم